غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

یادداشت هایی برای غزل

غزل و کوه

غزل جان امروز توفیق پیدا کردیم همراه شما به کوه برویم شما در کوه بیشتر مدت خواب بودی و چون هوا سرد بود زود برگشتیم غزل جان امروز شما کوه را تجربه کردی و خیلی خوش گذشت ...
31 فروردين 1391

دلتنگ و غریب

  چندی است غزل دور ز بابائیه خویش است یا رب تو ببین بابائی اش چه دل پریش است زین دوری ناخواسته دلگیر شدم من دلتنگ و غریبم و زمینگیر شدم من اوضاع من اینگونه نه بر وفق مراد است نه نور امیدی است به این دیده نه شاد است ای کاش که دوری ز جهان رخت ببندد تا عاشق درمانده به زیبائیه دلدار بخندد ای ایزد یکتا مددی کن که ببنم غزلم را آغوش بگیرم بزنم بوسه خورم من عسلم را ...
26 فروردين 1391

دلم خیلی گرفته

سلام عزیزکم این روز ها خیلی دلم گرفته از خیلی چیزه ها ولی نمی شه که همش برات بگم یا بنویسم ولی با گریه کمی خودموآروم می کنم  بیشتر  نگران حال بابا حاجی  و مامان جون هستم اخه بابا حاجی  از اول عید حال نداشت و الان یک هفته هست که در بیمارستان بستری است خیلی روحیه اش داغون است ما هم همینطور ولی به رو نمی آوریم آخه چون بابا روحیه نداره و تا بحال بیمارستان نخوابیده کارت همراه گرفتیم و نوبتی من و خاله ها میریم بیمارستان شبها هم دایی مهدی و پسر های خاله زمان آره وقتی می بینم کاری از دستم بر نمی آید  بیشتر ناراحت میشم غزلم دعا کن برای مون برا بابا حاجی  برا همه مریض ها که انشا الله شفا پیدا کنند و زودتر بابا حاجی از بیم...
17 فروردين 1391

عید گردشی

روز یکشنبه باتفاق شما برای عید گردشی به خانه عمه سیمین(عمه بابا) رفتیم اینم عکس شما  اینجا شما خواب بودی، بلند شدی . قربون این اخمت برم من وای خدای من اینم از کت کوتاه لباست که چقدر قشنگه ...
8 فروردين 1391

غزل و نگار

غزل جان نگار دختر پسر خاله بابات (صادق) هست که 5 مهر بدنیا اومد و دو ماه 17 روز از شما بزرگتر است روز سوم عید که شما و نگار خونه مامان جون بودید عکس دوتایی از شما گرفتیم عزیزم  اگه کیفیت عکس ها پایین هست بخاطر اینکه با موبایل گرفتیم انشاالله که هم بازیهای خوبی برای هم باشید. ...
7 فروردين 1391

غزل شیرین زبان است

                                             غزل جان این شعر را بابایی برات گفته غزل جان مهربان است عزیز کودکان است چه زیبا میگه آغون غزل شیرین زبان است غزل زیبا و خوش رو                          چو ماه آسمان است                          غزل امید بابا     ...
6 فروردين 1391

تبریک عید نوروز

سلام گلکم! !!! عیدت مبارک!!! در صد روز گیت مامان و بابا شما را حمام کرده بودند و از شما عکس گرفته بودند بعدش هم اومدند خانه من هم  تصمیم گرفتم عکس ناز شما رو بذارم تو وبلاگت ...
4 فروردين 1391

علت سر نزدن به وبلاگ

                                غزل عزیزم چند وقتی است که دیگر فرصت پیدا نمی کنم سری به وبلاگت بزنم و برایت بنویسم آخه عزیزکم مدتی است که کمی کسالت دارم پا درد و کمر درد و اینکه بابایی هم عمل داشته و درگیر دکتر بابایی و بیمارستان و بعد از مرخص شدن بابایی از بیمارستان مراقبت از ایشان و مرتب در حال پذیرایی از کسانی که به عیادت بابایی می ایند خلاصه عزیز دلم حتی نرسیدم کار های عید را انجام بدم غزلم این روز ها شما خیلی شیرین شدی کلی آوا های مختلف تکرار می کنی و به حرف ها دقیق گوش می کنی چهره های جدید رو خوب نگاه می کنی و لبخند م...
20 اسفند 1390
1